جدول جو
جدول جو

معنی کوبه کاری - جستجوی لغت در جدول جو

کوبه کاری
(بَ / بِ)
کتک کاری و کوفتگی و ضرب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنبه کاری
تصویر پنبه کاری
شغل و عمل کشاورزی که پنبه می کارد، زراعت پنبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
عمل کندن و نقش و نگار انداختن روی سنگ، چوب یا فلز، کنده گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توبه کار
تصویر توبه کار
کسی که از گناه پشیمان شود و از آن دست بردارد، توبه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوب کاری
تصویر چوب کاری
کسی را با چوب زدن، کتک زدن کسی با چوب، کنایه از شرمسار ساختن با محبت بیش از حد، شغل چوب کار، نجاری
فرهنگ فارسی عمید
(صَ بَ / بِ)
عمل صوبه دار. فرمانداری. حکومت و فرمانفرمائی صوبه. رجوع به صوبه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ)
تباه کاری:
زود میرند از تبه کاری
چه سفیدیست در سیه کاری.
مکتبی.
رجوع به تباهکاری شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ)
توبه کننده. تائب. توبه دار. نادم و پشیمان از گناه. (ناظم الاطباء) :
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن.
سعدی.
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل، دیوانه باشم گر کنم.
حافظ.
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بود.
حافظ.
شرابی که از یمن او توبه کار
ز بند تقید شود رستگار.
ملا طغرا (از آنندراج).
رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ)
پشیمانی و ندامت و عهد و سوگند در پرهیزگاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
حالت و چگونگی کهنه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهنه کار بودن. مجرب بودن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کهنه کار شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
نقشها که به زر و چوب و سنگ و امثال آن کنند. (غیاث). کنده گری. حکاکی. (فرهنگ فارسی معین). عمل کنده کار. (از آنندراج). حکاکی. (ناظم الاطباء). نقش کندن بر ظروف و آلات فلزی. عمل کندن اشکال در اوانی و ظروف و دیگر چیزهای فلزین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، منبت کاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ / بِ)
دکان داری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
از آهنگری رست و سالار گشت
پس از کلبه داری سپهدار گشت.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ)
عمل پنبه کار. زراعت پنبه
لغت نامه دهخدا
تأدیب و تنبیه و گوشمالی، (آنندراج) (از اشتینگاس)، سیاست و تنبیه و چوبکاری، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توبه کار
تصویر توبه کار
نادم، توبه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنه کاری
تصویر کهنه کاری
کهنه کار بودن مجرب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
کنده گری حکاکی، منبت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه کاری
تصویر پنبه کاری
عمل پنبه کار زراعت پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبکاری
تصویر کوبکاری
تنبیه تادیب گوشمالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
((کَ دِ))
حکاکی روی چوب، فلز و غیره. حکاکی
فرهنگ فارسی معین
حکاکی، کنده گری، نقر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صفت پشیمان، تائب، توبه دار، نادم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زمان کشت پنبه که ۴۰ روز بعد از عید نوروز است
فرهنگ گویش مازندرانی
کنده شده، منبت کاری شده
فرهنگ گویش مازندرانی